در این روزهای گرم و پر تپش ، باد کوشه ای کز کرده و باران به جای آسمان از سر و تن می بارد. ناگزیرم برای کاغذ پاره ای ، چرندیاتی از این مهمل گو و شر ور هایی از آن یال قوز چون سفره های رنگین مادر بزرگان گرد آورم ، به نام نامی "پایان نامه " به ناف بی سوادانی بندم که چند پیرهن بیش پاره کرده اند. از این دریچه ، در صورت فراغت ، پرچانگی زیاد خواهم کرد.
زندگی کردن من مردن تدریجی بود آن چه جان کند تنم ، عمر حسابش کردم.